پيام دوستان
+
اگر کسي شب سرما به ابرها زد و گم شد
مرا به ياد بياريد
و با ستاره ي چشمم براي «راه بلدها» نشانه اي بگذاريد
براي اين گل قرمز، نماز مرده بخوانيد، مرا شمرده بخوانيد
براي خاکسپاري تمام باغچه ها را به مادرم بسپاريد
در انتظار آفتاب
103/2/2
انديشه نگار
پايدار باشيدبانو
+
گر رود سر بر نگردد سرنوشت
اين سخن با آب زر بايد نوشت
سرنوشت ما به دست ديگريست
خوش نويس است او نخواهد بد نوشت اميدوارم آدينه خوبي را در کنار عزيزانتان خوش بگذرانيد.شاد بانشاط سلامت وفرجامي نيک داشته باشيد.
درپناه ومحبت حضرت دوست باشيد انشاءالله
در انتظار آفتاب
103/2/2
+
عيد آمده ست، دف بزن و روزه باز کن
با ماه تازه، روزه سي روزه باز کن
لب را پيقبول خدا بستي از طعام
اکنون ولي براي خدا روزه باز کن
سي جزء عشق خواندي و آموختي، کنون
لبها به نشر اين همه آموزه باز کن
طاعات قبول عيدتون مبارک
انديشه نگار
103/1/23
+
#معرفي_کتاب
*راض ِبابا*
«راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار
ميبندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و
او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه
سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم ميزند.
my writings
103/1/17
شهيد راضيه کشاورز 11 شهريور 1371 در ظهر گرم تابستاني همزمان با نواي
اذان ظهر در مرودشت شيراز به دنيا آمد. والدينش به خاطر ارادتي که به خانم
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند نام راضيه را برايش برگزيدند.
روزها يکي پس از ديگري سپري ميشدند. راضيه بزرگتر ميشد و با وجودش شور و
نشاط مضاعفي به خانه ميبخشيد. از همان کودکي روحيهاي شاداب و پرشور و
نشاط داشت و لطافت و مهربانياش به وضوح در برخورد با اطرافيان آشکار بود.
راضيه تا قبل از بهار 16 سالگيش موقعيت هاي چشمگيري را در زمينه ورزش
کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصيل کسب کرد.
+
آرزو دارم دلتون مثل بهار
پرشود از لحظه هاي ماندگار
زندگي خالي،از اندوه و غم...... شادماني بيشمار
روز بهاري تون گلبارون
پيام رهايي
103/1/16
+
از پيله بيرون آمدن گاهي رهايي نيست
در باغ هم پروانه ي غمگين گرفتار است
اين کشور آن کشور ندارد حس دلتنگي
ديوار با هر طرح و نقشي باز ديوار است
پيام رهايي
103/1/16
+
هر نوايي با نگاهي از درون آيد برون ... بايد از دل با نگاهت همنوا گردد درون
پيام رهايي
103/1/14
+
بسم الله
*پيوندشان را دعاگو باشيد*
به زيبايي يک گل
به سادگي يک لبخند
به پاکي يک آينه
بند ميشود
دلي
پشت يک نگاه
و
شروع ميشود قصهاي ساده
اما بينهايت عاشقانه
يا الله و يا رحمنُ و يا رحيم،يا مُقَلِب القلوب،ثَبِت قَلبي عَلي دينِک
*نگين خانوم
پيونــــــــد زيبــــــــاي آسمانيتــــان مبــــــارک
زندگي پر از عشق و محبت را برايتان آرزو ميکنيم
آرزومند آرزوهاي شما:
بچه هاي پارسي بلاگ*
*نگين خانوم*
103/1/12
16 فرد دیگر
59 فرد دیگر
+
سلام ورحمت خداي بر دوستان جان / گفت : پندم بده . شنيد : عجب دارم ازکسي که جواهر از غارت دزدان حفظ مي کندولي ايمانش را ازغارت شيطان ايمن نميدارد.
* راوندي *
103/1/6
+
هيچيم و هيچکس نخرد هيچ را به هيچ...
اي روزگار ، درگذر از چون و چند ما...
.
.
.
طالب آملي
* راوندي *
103/1/6
روزگار با قيمت گذاري ارزش فردي را تعيين نمي کند هيچ بودن دليل پوچ شدن نيست آدم بايد از من خالي شود در منيت يار عيان و پيدا شود تا از من خود خالي نشوي چگونه با من او مبتلاي يافتن خويش شوي مردم نامي شدم و بار ديگر مي ميرم و آنجاست که هر چه خواهد او
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} درود بر کاربر قديمي سبحان . شما را کسي فراموش نميکند چون با يک کلمه دل خوش موجبات دلسردي کاربران را فراهم کرديد و هيچ ايده تازه اي هم از خود بروز نداديد تا بفهميم چگونه ميشود الکي خوش نبود . خود من يکي از همانهايي هستم که مطرح کرديد دارد دست و پا مي زند اما هيچوقت دليل آنرا متوجه نخواهيد شد . حالا هم که لب به سخن گشوديد
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} بسيار دير شده و خودتان ميبينيد که مثل سابق نيست اما خود من احتياج به حضور هيچکسي ندارم و اگر هم پستي در اين باب گذاشته ام فقط بخاطر همان چند نفري بود که حضور دارند . بنظرم دست از آن وبلاگ و کاربري قبلي بردار و با همين که آمدي بيا ببين اينجا چه امکاناتي دارد که از آن بي خبري :)
+
صداي راديو ونور کم آشپزخانه صداي يواش وآرام مادر که بچه ها کم کم سحر شده خواب نمانيد..خدايا شکر رمضان ديگر ميهمان شديم . تمام سالها از عالمان بي عمل گريزان، از درد پروران جامعه گريزان، از نگاههاي بي غم خلق گريزان بوده وهستم اما . خدا را شکر دين گريزان نشده ام
*ترخون بانو*
103/1/1
polly
103/1/1
+
در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد
کس جاي در اين خانه ويرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداري ديوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانيست
آن شمع که ميسوزد و پروانه ندارد
کفش هاي مکاشفه
102/12/14
+
کلماتي که از دهانِ شمابيرون مي آيد
ويترينِ فروشگاهِ شعورِ شماست
پس واي بر جمعي که لب را
بي تامل وا کنند
چرا که کم داشتن و زياد گفتن
مثلِ نداشتن و زيادخرج کردن است...
کفش هاي مکاشفه
102/12/14
+
نم نم، آهسته آهسته، صداي پايت را حس ميکنم ميدانم در همين نزديکي هستي، پنهان شده در تقويم دل من،،، مرا به حال خودم رها کرده اي يا ميخواهي مثل زمان کودکيم از پشت ديوار بيايي يکهو بگويي ديدمت من برنده ام سک سک.... با تو هستم 1403 ميبينمت حتي اگر پشت غم هايم پنهاني.. خيال ميکنم شبي دلت هواي من خواهد کرد
دبيرستان انصاري
102/12/4